سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطره ی کربلا در اسارت

نویسنده یادداشت پایگاه شهید بهشتی سرچشمه زارچ(مسجد حضرت زینب سلام الله علیها) در 92/4/30:: 12:5 عصر


  • عشق کربلا
     
    از آنجایی که علاقه زیادی به کربلا وامام حسین داشتم(ع) و هر روز غروب جلوی سیم خاردار به  امام حسین (ع) سلام می دادم یک روزعصر یکی از سربازان عراقی آمد ونام سه نفر از ما را خواند که یکی از آنها من بودم وبه ما گفت فردا صبح حاضر باشید مییایم دنبالتان . من آن شب از ترس و  وحشت خواب نرفتم وبا خدا راز ونیاز می کردم وبا خودم می گفتم مگر چکاری کرده ام آیا قرار اعدام شویم  آیا  قرار به زندان بغداد برویم آیا آزاد می شویم وفردا مرا به کجا خواهند برد خدایا کمکم کن....
  • ادامه مطلب...

خاطره برادر بسیجی ، آزاده سرفراز،حاج علی اکبر شریفی

نویسنده یادداشت پایگاه شهید بهشتی سرچشمه زارچ(مسجد حضرت زینب سلام الله علیها) در 91/5/15:: 12:47 عصر


بسمه تعالی
خاطره  برادر بسیجی ، آزاده سرفراز و خادم قرآن،‌حاج علی اکبر شریفی

روزه داری در اسارت

اسفند سال 1367؛ شانزده سال بیشتر نداشتم که در عملیات بدر همراه بلا حدود 250نفر از رزمنده های دیگر به اسارت دشمن در آمدم از این 250 نفر حدود 230 نفر از رزمندگان از جمله خود بنده مجروح بودیم که ما را به استخبارات عراق بردند.

 بعد از سه چهار روز پذیرایی مفصلی که از ما داشتند ما را به اردوگاه الرمادی 3 منتقل کردند اردوگاه از 4 بخش و هر بخش از 8 آسایشگاه تشکیل شده بود که در اواخر اسارت در هر آسایشگاه بیش از 800 اسیر را در خود جای میداد چون من نیروی بسیجی تیپ 18 الغدیر بودم حدود 30نفر از برادران یزدی دیگر با من اسیر شدند که در اواخر اسارت تعداد ما یزدی در اردوگاه حدود 100نفر رسیدیم.

 خاطرات زمان اسارت بسیار زیاد است وضعیت بد بهداشتی مجروحیت اسرا دلتنگی برای خانواده ضرب و شتم نیرو ها توسط بعثی ها حضور جاسوس در بین اسرا جو روانی موجود در آسایشگاه و ... اما به سفارش و اصرار دوستان به مناسبت ماه مبارک رمضان خاطره ای از این ماه در اسارت را برایتان بازگو می کنم.

 

ادامه مطلب...




ویرایش قالب توسط احمد ترابی زارچی

ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ

v